کد مطلب:313583 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

عموجان، نسل ما از شما قطع شد
حجةالاسلام والمسلمین جناب آقای سید محمدرضا اعرجی «فحام» در نامه ای به نگارنده چنین نوشته است:

جده ی پدری این جانب، مرحومه ی علویه طوبی بیگم، كه از زن های صالحه و متهجده بود، نقل كرد كه: در كربلا، مرض تب و نوبه آمد و سه تن خواهرانم همه مرحوم شدند. بعد از آنها مادرم، و بعد از وی مرحوم پدرم آیت الله آقای سید حسن اصفهانی، كه از علمای معروف كربلا بودند، و بعد از ایشان برادرم، مرحوم سید جواد، و فرزندانش همگی به رحمت حق پیوستند و شوهرم و یك دختر منحصر به فردم نیز فوت كرد.

در نتیجه، من تنها ماندم و احدی از خانه باقی نماند. مدتی بر این منوال



[ صفحه 404]



گذشت و هر چه خواستگار برایم می آمد قبول نمی كردم، تا اینكه در یك شب تاسوعای حسینی برای آنكه دستجات عزاداری را تماشا كنم از خانه بیرون آمدم و چون سر كوچه ی خودمان، كه در بین الحرمین بود، رسیدم، دیدم دسته ی بچه سیدها - شمع به دست - می آیند و نوحه می خوانند. چون با این منظره روبرو شدم، یك مرتبه حالم منقلب شد و یاد پدر و برادر خود افتادم و گفتم نسل ما از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قطع شد! در آن لحظه در جایی قرار داشتم كه گنبد ملكوتی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را می دیدم. رو به گنبد مطهر كرده، خطاب به حضرت گفتم: عموجان، نسل ما از شما قطع شد! و گریه كردم و به منزل برگشتم.

در همان سال، ماه صفر، برایم خواستگار آمد و من قبول كردم، با اینكه تصمیم به ازدواج نداشتم و از شوهر كردن ابا می كردم. جدا بعد از این ازدواج بود كه مدتی به عنوان سفر عازم كاظمین علیه السلام شده و در آنجا وارد منزل مرحوم آقای شیخ راضی كاظمی (از علمای معروف كاظمین) شدم، و ظهر همان روز در خواب دیدم كه در همان منزل، منبری عظیم نصب شده و جمع كثیری از اطفال خردسال پای منبر ایستاده اند و هر كدام یك شمع در دست دارند و آن را به سید جلیل القدر و نورانیی كه در بالای منبر نشسته می دهند و آن سید بزرگوار، شمع ها را روشن می كند و به آن بچه بازمی گرداند. از بچه ها سؤال كردم: این آقا كیست؟ كسی جوابم را نداد، تا آنكه خود آن آقا از بالای منبر فرمود: منم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم كه از من چراغ روشن كردی.

از خواب بیدار شدم و عصر همان روز، به منزل عالم ربانی مرحوم آقا سید محمد اصفهانی، پدر مرحوم آقا سید محمدمهدی اصفهانی صاحب كتاب احسن الودیعه رفتم و خواب را برای ایشان نقل كردم. ایشان فرمود: شما حامله می باشید و فرزند شما نیز پسر است (ایشان می گفت: من هنوز آثار حملی در خود نمی دیدم) و شوهر شما از سادات صحیح النسب است.

همین طور هم شد و خداوند متعال به ایشان، پدرم را عنایت فرمود و اولاد ایشان منحصر به فرد بود، و دیگر برای ایشان اولادی نشد. اولاد مرحوم پدرم منحصر به داعی است و ان شاء الله تعالی نسل ما الی یوم القیامه متصل است به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و قطع نخواهد شد و ان شاء الله همگی نیز از موالیان خاندان عصمت و طهارت - سلام الله



[ صفحه 405]



علیهم اجمعین - و از مبغضین اعدای ایشان می باشند، كه عمده ی مسئله، همان ایمان بوده و شرط مؤمن بودن و نجات از عذاب الهی هم همان حب ائمه ی طاهرین و دشمنی با اعدای ایشان است. و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته. به تاریخ 1414 ه ق، الداعی محمدرضا الحسینی الحائری الفحام.